الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

عروسک قشنگمون النا

سوال از مامانها

سلام مامانها من الان دارم ساک بیمارستان آماده میکنم هفته دیگه وقت سزارین دارم نمیدونم چیا باید بزارم میشه منو راهنمایی کنین   ...
9 خرداد 1392

دعا کن برام

سلام النا جونم  ببخشید این اوخر نتونستم برات بنوسیم    چون این اوخر حالم زیاد خوب نبود نتونستم برات بنویسیم   هفته پیش وقت دکتر داشتم   دکتر سنو نوشت با مامانی   و خاله آیناز رفتیم دیدیم خانوم کوچولومون رو   بابایی هم به خاطر آیناز نیومد تو که اونم تو رو ببینه   تو آخرین سنو گرافی که تاریخ ٣١/٢/١٣٩٢   ٣٥ هفته سن داشتی   وزنت ٢٤٢٠ گرم بود   همه چی نسبت به سنت طبیعی بود   خدا رو صد هزار شکر   بعد جواب رو بردیم پیش آقای دکتر برامون معرفی   بیمارستان داد که عرض این یه هفته اگه درد شدید   داشتم ب...
9 خرداد 1392

داغونم...

سلام النای نازم دیروز با بابایی رفتیم دکتر قرار بود چهارشنبه بریم ولی چون من خیلی پهلوم درد میکرد زودتر رفتیم دو سه شب بود از درد دندهام گریه میکردم که خدا رو شکر دکتر گفت چیزی نیست به حرف قدیمیا زیاد گوش نکن آخه میگفتن که تو با پات فشار میدی که من درد دارم بابایی گفت چون هشت ماهتم داره تموم میشه وقت سزارین رو هم مشخص کنیم که دکتر گفت نمیشه چون تو دو تا سنو آخری سنت رو متفاوت نشون دادن دکتر گفت من نمیتونم شاید وقت دنیا امودنش نباشه باید صبرکنی تا هر موقع دردت گرفت اوژانسی سزارین کنیم ولی من از درد زایمان خیلی مترسم برام دعا کن  خیلی دلم برات تنگ شده ...
30 ارديبهشت 1392

دردهای حشتناک

سلام دخترم دوروزه دردای وحشتناکی دارم تو هم با چنان خوشونتی  لگد میزنی که از درد گریه میگیره فقط یه لطفی کن اگه بخوای بیای شب بیا خونه تنها نباشم چون  روزها که بابایی میره سر کار تا ١٠ شب تنهام تو هم نترسون منو دخترم تو پست قبلی که از ترس زایمان نوشته بودم بعضی مامانها دعوام کرده بودن که زایمان ترس نداره ولی سن من از شما کمتره تجربه این چیزا ها رو هم ندارم نوزده سال بیشتر  هم ندارم ولی دخترم خودم خیلی میخواستم که بیای  تو هم اومدی و مامانو خوشحال کردی ولی دخترم  من تا حالا نه عمل رفتم نه بخیه خوردم از بیحوشی که وحشت دارم نمیدونم طاقت بیحسی رو داش...
30 ارديبهشت 1392