الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

عروسک قشنگمون النا

داغونم...

1392/2/30 1:03
نویسنده : مامان سحر
174 بازدید
اشتراک گذاری

سلام النای نازمقلب

دیروز با بابایی رفتیم دکتر قرار بود چهارشنبه بریم ولی چون من خیلی

پهلوم درد میکرد زودتر رفتیم دو سه شب بود از درد دندهام گریه

میکردم که خدا رو شکر دکتر گفت چیزی نیست به حرف قدیمیا زیاد

گوش نکن

آخه میگفتن که تو با پات فشار میدی که من درد دارم

بابایی گفت چون هشت ماهتم داره تموم میشه وقت سزارین رو هم

مشخص کنیم که دکتر گفت نمیشه چون تو دو تا سنو آخری

سنت رو متفاوت نشون دادن دکتر گفت من نمیتونم شاید وقت

دنیا امودنش نباشه باید صبرکنی تا هر موقع دردت گرفت

اوژانسی سزارین کنیم ولی من از درد زایمان خیلی مترسم

برام دعا کن  خیلی دلم برات تنگ شده دیگه اتاقت کیف بیمارستان

لباسای کوچولوت همه چی آماده هست زودتر بزرگ شو

بیا پیشمون بابایی هم خیلی دلش برات تنگ شده برام دعا کن چیز

دیگه ای نمیخوام از درد زایمان وحشت دارم میترسم یهویی طبیعی به  دنیا بیای که از اونم میترسم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ضحی
14 اردیبهشت 92 22:25
سلام خانومی مبارکه ایشالله سرزده اومدم به وبت چرا اینقدر نگرانی؟؟؟نگرانی هرگز هرگز هرگز زایمان که ترس نداره من هرچی به روز زایمانم نزدیکتر میشدم بیشتر خوشحال میشدم و اصلا استرس نداشتم مطمئن باش قشنگترین لحظه زندگیت لحظه زایمانته مخصوصا اگه طبیعی زایمان کنی ان شاالله. اگه سوالی داشتی یا روحیه خواستی یا هرچیز دیگه من در خدمتم بهم سر بزن موفق باشی. لینکت میکنم گلم اصلا هم برای زایمان عجله نداشته باش