الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

عروسک قشنگمون النا

این هفته هم به سلامتی تموم شد

سلام کوچولوی مامان     خدارو شکر هفته دوازدهم هم به سلامتی گذشت وامروز هفته سیزدهم هم شروع شد   دوروز پیش با بابایی رفتیم سنوگرافی برعکس سنو های قبلی بیشتر به یه نی نی شبیه بودی و ما انتظار نداشیم تو چند هفته انقدر بزرگ شده باشی که ما راحت بتونیم ببینیمت دکتر هر کاری میکرد برنمی گشتی که ازت عکس نیم رخ بگیره و دستت رو تکون میدادی عکس های سنو رو دادم بابایی اسکن کنه برات بزارم   هنوز نمی دونیم دختر خانومی   یا آقا پسر ولی   خیلی دوست داریم ...
24 شهريور 1392

روزمرگی های مامان با دخملش

اینجا تازه از خواب بیدار شدم دنبال یکی میگردم باهاش بازی کنم   مامان میاد پوشک و لباسامو عوض میکنه میزاره تو تختم منم سر حال تر دارم با عروسکم بازی میکنم ببین با چه ذوقی به عروسکام خیره شدم بعد به کارتون کایو نگاه کردم و با مامان بازی کردیم پستونکم روبا دست گرفتم دارم می خورم مامان لباسمو درآورد تا باهم بریم حموم   الان مامان داره خشکم میکنه بعد لباس پوشیدم با مامان بازی کردم ...
14 شهريور 1392

48 روز با تو بودن

سلام دخمل بهاریم میدونم که خیلی وقته برات ننوشتم راستش وقتشو داشتم که بنویسم نمی دونستم از کجا شروع کنم بعد از بع دنیا اومدنت رفتیم خونه مامانی تا ٣٦ روزگی اونجا بودیم بعد از اونجا رفتیم خونه مامان جون (مامان بابا) وتا شب ٣٩ روزگی اونجا بودیم از اونجا هم اومدیم خونمون با قدم پر برکتت همه جای خونه بوی یاس گرفت برای اولین بار تو تختت خوابیدی عروسک های تختت رو خیلی دوست داری وقتی برات کوکشون میکنم خیلی ناز زوق میکنی و دست و پا میزنی اون موقع است که میخوام بخورمت خوشمزه   وقتی تموم میشن نق میزنی تا بازم برات کوک کنم شبها تو اتاق خودت میخوابی و وقتی بیدار میشه گریه نمیکنی چون با کو...
5 مرداد 1392