الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

عروسک قشنگمون النا

48 روز با تو بودن

سلام دخمل بهاریم میدونم که خیلی وقته برات ننوشتم راستش وقتشو داشتم که بنویسم نمی دونستم از کجا شروع کنم بعد از بع دنیا اومدنت رفتیم خونه مامانی تا ٣٦ روزگی اونجا بودیم بعد از اونجا رفتیم خونه مامان جون (مامان بابا) وتا شب ٣٩ روزگی اونجا بودیم از اونجا هم اومدیم خونمون با قدم پر برکتت همه جای خونه بوی یاس گرفت برای اولین بار تو تختت خوابیدی عروسک های تختت رو خیلی دوست داری وقتی برات کوکشون میکنم خیلی ناز زوق میکنی و دست و پا میزنی اون موقع است که میخوام بخورمت خوشمزه   وقتی تموم میشن نق میزنی تا بازم برات کوک کنم شبها تو اتاق خودت میخوابی و وقتی بیدار میشه گریه نمیکنی چون با کو...
5 مرداد 1392

النا تا 15 روزگی

یک روزگی                                                                                                            &n...
30 تير 1392

دومین روز زمینی شدن فرشته کوچولوم

فرداش بابا اومد دنبالمون ما رو برد خونه مامانی اون روز خیلی شکمو بودی همش می می میخواستی و حتی نمی زاشتی لباست رو عوض کنیم مامانی سرهمت رو به زور تنت کرد بعد اومدیم خونه مامانی با مامانی رفتی حموم تر تمیز شدی حسابی می می خوردی و لالا کردی ...
28 تير 1392

یک روزگی

سلام دخترم بلخره به دنیا اومدی و الان که برات می نویسم ٣٩ روز سن داری تا الان نتونستم برات بنویسم چون تا ٢٦ روزگی خونه مامانی بودیم تا امروز هم خونه مامان بابات بودیم که خونه هیچ کدوم اینترنت برقرار نبود که برات بنویسم ١٩ خرداد ساعت ٨:٥٠ دقیقه به دنیا اومدی و شدی دختر یکی یدونه ما این هم اولین عکست بغل مامانی اولین دیدار من و دخترم خیلی دخمل شکویی بودی من با بخیه ها نمیتونستم بشینم تو هم همش می می میخواستی اولین شب زندگیت تو بیمارستان   ...
28 تير 1392