الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

عروسک قشنگمون النا

اولین پست سال 93 واولین عیدمون که دخترمون کنارمون بود

سلام دختر شیرین تر از عسلم عیدت مبارک سال خوبی رو برات آرزو میکنم خدا کنه امسال به هیچ وجه شبنم روی گونه های گل قشنگم نشینه اگه توی دنیا همه مادر میشدن هممون زندگی خیلی راحتی داشتیم یادم میاد همین5 سال پیش که 15 سال داشت 100 هزار تومن ترقه داده بودم و کوله پشتیم رو پر کرده بودم راه میرفتم میترکوندم ولی سال قبل که تو دلم بودی فهمیدم چه اشتباه بزرگی کرده بودم  امسال که بغلم بودی 10 ماهه بودی با هر صدای ترقه میپریدم هوا تو گوشات پنبه میزاشتم گریه نکنی بد ترین روز عمرم بود وقتی میترسیدی پا به پات گریه میکردم الان که دارم با خودم فکر میکنم میگم من چه طوری فکر حال مریض ها و باردارها رو بچه ها و پیر هارو نکرده بودم نهایت بد جنس...
2 فروردين 1393

برگشتی دوباره با یه پست پر بار بعد از یه مدت طولانی

النا تا این لحظه 7 ماه و 20 روز و 5 ساعت و 22 دقیقه و17 ثانیه سن دارد سلام دخمل نازم ببخش که چند وقتی بود کمرنگ بودم و برات ننوشتم چند وقتی بود حال و هوای نوشتن نداشتم بعد هم نمیدونستم از کجا شروع کنم از آخرای 5 ماهگی کمکم شروع کردی به خوردن غذای کمکی غذا خوردن رو خیلی دوست داری مخصوصا تیلیت آب ماهیچه که عاشقشی وقتی تموم میشه میگی باز باز برا صبحونت یه روز زرده تخم مرغ یه روز زرده تخم بلدرچین میخوری عاشق نونی تا میبینی میگی په په وقتی داری غذا میخوری هی میگی بووی بووی بین غذا هم همش بوس بارونم میکنی که خیلی مچسبه به تخم مرغ میگی موتا یعنی یومورتا به بیسکوییت میگی بیدیبیت وقتی دوتامون تنهاییم اکثرا به من میگی مام ما وقتی بابا ی...
8 بهمن 1392

محرم 92 (اولین محرم النا)

سلام دخترم ماه محرم رسیده پارسال این موقع ها شما تو دلم بودی و من بد جوری ویار داشتم امسال النا کوچولوی ٦ ماهه من قراره تو مراسم شیر خواران حسینی شرکت کنه اینم لباسات های محرمت این پلیور رو مامان جون برات خریده سربند رو هم چند روز قبل برات خریدیم این پیرهن و پاپوش رو هم من برات بافتم  فردا صبح با بابا میریم خونه مامانی تا جمعه با مامانی ببریمت مصلی چند روزی نیستیم ...
16 آبان 1392

دلم گرفته عشق کوچولوی مامان

دلم گرفته عشق کوچولوی مامان دارم داغون میشم   کاش از اول شیر نداشتم لذت شیر دادن   به تو رو نمی چشیدم   الان با شندین این حرف ها داغون نمیشدم   تو هم ندونی خدا میدونه چقدر عاشقتم جونم به خنده هات بنده   وقتی من هر بار با درست کردن شیر خشکت انقدر داغون میشم   انگار دارم برا خودم زهر درست میکنم چرا باید   از اینو اون بشنوم که گناه داره حیونیه بچه س شیر خودتو بده   میایم خونه گرسنت میشه بغلت میکنم شیر بدم بهت تو اصلا   لب نمیزنی انگار چندشت میشه انگار من غریبه ام انگار تو   نبودی که دوماه فقط شیر منو خوردی   از وقتی شیر ...
15 آبان 1392