اولین پست سال 93 واولین عیدمون که دخترمون کنارمون بود
سلام دختر شیرین تر از عسلم عیدت مبارک سال خوبی رو برات آرزو میکنم خدا کنه امسال به هیچ وجه
شبنم روی گونه های گل قشنگم نشینه اگه توی دنیا همه مادر میشدن هممون زندگی خیلی راحتی
داشتیم یادم میاد همین5 سال پیش که 15 سال داشت 100 هزار تومن ترقه داده بودم و کوله
پشتیم رو پر کرده بودم راه میرفتم میترکوندم ولی سال قبل که تو دلم بودی فهمیدم چه اشتباه بزرگی
کرده بودم امسال که بغلم بودی 10 ماهه بودی با هر صدای ترقه میپریدم هوا تو گوشات پنبه میزاشتم
گریه نکنی بد ترین روز عمرم بود وقتی میترسیدی پا به پات گریه میکردم
الان که دارم با خودم فکر میکنم میگم من چه طوری فکر حال مریض ها و باردارها رو بچه ها و پیر هارو
نکرده بودم نهایت بد جنسی مگه این دنیا فقط برا خوشی دل خودمونه مگه تنها داریم زندگی
میکنیم که یه لحظه خندیدن و ترسوندن این و اون رو به ترس یه بچه بیگناه ترجیح میدیم
به جای اینکه آتیش به پولمون بزنیم و بترکونیمم میتونیم به یه بچه نیازمند لباس عید بخریم تا اونم روز
عید مثل بچه های خودمون لبخند رو لباشون باشه و اونا هم از این که کفش نو پاشونه با آفتخار و غرور
راه برن .... یه خاهش ازمامان ها شب چهار شنبه سوری ترقه بازی نکردن رو به بچه ها یاد بدیم و
فرهنگ سازی کنیم نزاریم حتی بچه ها از دم در یا بالکن ترقه بازی ببینند یه از اقواممون دخترش دم
در نگاه میکرد ترقه خورده به چشمش ... چشمش رو از دست داده
حتی اگه گریه کنن هم نزارین برن چون گریه اولی از گریه بعد حادثه بهتره ...
حالا بگزریم بریم سراغ آخرین عکسای سال 92
عکسای عید رو بعدا میزارم