الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

عروسک قشنگمون النا

با النا تا سه ماهگی

1392/8/9 22:44
نویسنده : مامان سحر
183 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم امروز سه ماه و سیزده روز است

که زندگی مابا قدم پربرکتت شیرین تر شده

 و طعم عسل گرفته ماچ

سه ماه و سیزده روز است که یه فرشته کوچولو

 پیشمون میخوابه البته قبلا هم تو دل من

 میخوابیدی یا با لگد های نازت نمی زاشتی

بخوابم و وقتی خواب از سرم میپرید

 بیخیال میشدی قلب

گاهی وقتها دلم برا لگدهات هم تنگ میشهخیال باطل

 ولی اینکه تو بغلمی خیلی شیرین تر و لذت بخشه

 

گاهی وقتها دلم برا روزهایی که فقط شیر

 خودمو میخوردی خیلی تنگ میشهخیال باطل

عروسکم دقیقا از فردای جشن دو ماهگیت که

 وقت واکسن داشتیم شیر مامان کم شدگریه

النا بی قراری کرد خانوم دکتر به ناچار

 برا النا شیر خشک و برا مامان قطره شیر افزا

داد اولین شیر خشکت bebelac comfort بود

که تو بیشتر داروخونه ها پیدا نمیشد

من که خیلی به شیر خشک خوردنت ناراحت بودم

میترسیدم اگه شیر خشک بخوری نسبت به من

عاطفه نداشته باشی گریه

آخه اگه شیر م رو هم نم خوردی دیگه

 من برات اهمیتی نداشتم که آخه خونه

 مامان بزرگت که میرفتیم فقط برا شیر  دادن

 تو رو به من میداند ولی الان میگن شیرشو بیار گریه

که دردام هزار برابر میشه شیرم هم خیلی

کمتر شده و احساس میکنم شیر افزا هم اثری ندارهناراحت

درسته اونا هم دوست دارن ولی خوب منم

 مادتم و هر لحظه بهت نیاز دارم وقتی بغل کسی

دیگه هستی حس میکنم تو رو از من گرفتن

چه خوب بود روزهایی که تو دلم بودی

و فقط تو بغل خودم بودی  یادم میاد وقتی

 هم کوچیک بودم متنفر بودم کسی عروسکم

 رو برداره الان هم که یه عروسک واقعی

دارم دوست ندارم کسی جز بابات بغلت کنه

 اونم چون که عروسک دو تا مونی وگرنه

به اونم نمیدادمتزبان 

شوخی کردم عاشق تماشای بازی پدر و دختری تونم

ولی چون خودم بابامو از دست دادم وقتی میری

بغل بابای بابایی دلم میشکنه و وقتی به خاطر

ریشاش ازش میترسی و نمیری بغلش کلی تو دلم

خوشحال میشم شیطان

از این که مامان جونت مامان بابات همش بهت

 میگه بگو بابا بگو عمه متنفرم آخه تو

 مهم تر از یه عمه مامان هم داری نا سلامتی

ک خدا رو شکر کلی ما م....ان میگی دلم

رو نمیشکنی فرشته

چند روز پیش وقتی بابات رو صدا میکرم و هی گفتم

هادی............. تو هم سریع گفتی ها....یی

هر وقت میبینیش میگی هایی

درست در سن 3 ماه و ده روزگی موفق شدی غلط بزنی

بقیه رو بعدا مینویسم بیدار شدی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

بهار
31 شهریور 92 13:50
جاانم، مگه میشه همچین دختر ملوسی که مامانشم انقدر دوسش داره عاطفش بهتون کم شه!! من مطمئنم وز به روز بیشتر دوستون داره اگه دوست داشتین به آدرس زیر هم سر بزنید . یه قالب اختصاصی با عکسای النا جوووون. www.ghalebe-weblog.blogfa.com
درسا کوچولو و مامان
1 مهر 92 14:30
عزیز دلم همه این ها را که نوشتی درک می کنم درسا درست دو ماهه که شد سینه نگرفت خیلی سخت بود شیرم کم شد اما الان می خوره شیرم را با اینکه کمه اما ترجیح میده همین را بخوره سعی کن بیشتر تو خونه باشی و تو جای ساکت از هر راهی استفاده کنی تا شیرخودت را بخوره میزان شیر به مک زدن بچه بستگی داره اگه نخوره حتما خشک میشه درسته شیرمادر احساس و محبت مادرو فرزند به همدیگه را بیشتر می کنه اما شیرخشک نمی تونه باعث بشه شما مادرش نباشی من وقتی درسا شیرخشک میخورد هیچ وقت نمیذاشتم کسی بهش شیر بده می گفتم باید تو بغل مامانش باشه فقط به خواهرشوهرم هیچی نمی گفتم آخه بچه نداشت و می ترسیدم دلش بشکنه شما هم همین کار را بکن از بابای النا خواهش کن تو این کار کمکت کنه مادرشوهر من همه اش میگه شبیه باباشه حس می کنم میخواد لج منو در بیاره درحالی که همه دوستای وبلاگی و فامیلا نظرشون عکس اینه منم تازگیها می خندم و محل نمیدم همه این حس هات طبیعیه با بزرگ تر شدن النا و ابراز احساساتش به شما بهتر میشی من انقدر حال می کنم وقتی مامان بزرگ درسا میخواد بغلش کنه و به زور از من می گیرتش درسا دستش را تو سینه اش فشار میده تا بیاد پیش من
مامان خاطره
2 مهر 92 11:19
سحر جون میفهممت. . . این حس مالکیت توی همه ی مامانا هست حالا برای یکی کمتر یکی بیشتر. عزیزم النا ی خوشگلت فقط بخاطر شیر خوردن بهت احتیاج نداره!! مطمئن باش امنیتی که توی بغل مامانیش داره تو آغوش هیچ کس دیگه ای نداره. حتی پدرش. برای آدمایی که سعی دارن بچه ها رو طبق خواسته ی خودشون و مدل خودشون دوست داشته باشن و به احتیاجات طفل معصوم و مادرش اهمیت نمیدن واقعا متاسفم. ولی یادت باشه هیچ کس جای محبت و حتی نگاه تو رو برای النا جون نمیگیره.
نیلوفر/مامانه روژینا
13 مهر 92 2:30
عزیز دلم سلام.خیلی وقت بود که میخواستم بیام به وبت اما ادرس نداشتم.همین الان لینکت کردم که دیگه گمت نکنم ماشالله النا جون هم ناناز وخانم شده خدا حفظش کنه براتون. عزیزم روژیناهم از 3 ماهگی به بعد شیرمنو نخورد. وتا الان شیر خشک میخوره. واااااااااااااااااااااااااااااای درکت میکنم منم دوست نداشتم که روژینا به عمه اش وابسته بشه اما نمیدونم چی شده که اینحوری شده خیلی خیلی ناراحتم.تو وبم نوشتم از علایق شدیدش به عمه اش و مامان بزرگش.حسابی دارم از این رفتاراش غصه میخورم خصوصی
سایت قالبهای کودکانه مادام
14 مهر 92 1:22
به روی چشم عزیزم...............